بچه که بودم تقریبا تا دوم دبیرستان حوصله رمان خوندن نداشتم واقعا نمی دونم و یادم نمیاد اون موقع که نه کتاب می خوندم نه از این گوشی های لمسی بود چه طور سر خودمو گرم می کردم دبستانی که بودم مامانم برام کلی کتاب قصه می خرید یک قفسه داشتم پر از کتاب داستان و از اونجا که کتاب داستان بچه ها کم حجمه می تونید به تعداد زیاد کتابا پی ببرید ولی من حوصله خوندن نداشتم مامانم حرص می خورد می گفت دختر یک دقیقه بشین و یکی از این کتابارو بخون ولی من بیش فعال بودم فقط دلم می
اشتراک گذاری در تلگرام
خلاصه اون سال توی 16 سالگی با خواندن رمان در تازه ای به روم باز شد حتی سر میز ناهار و شام تو مهمونی وقتی می رفتیم بیرون رمان می خواندم اونقدر خوندم و خوندم که گوشیم سوخت هنوز این گوشی های لمسی خیلی رایج نبود گوشی منم یک سونی اریکسون بود و فرمت جابا می خوندم خلاصه گوشیم سوخت و رفتم سراغ کتاب تا اینکه گوشی لمسی خریدم و رفتم سراغ pdf خونی تا همین ترم پیش به خوندن رمان های آبکی ادامه دادم تا این که رمان من پیش از تو من پس از تو و باز هم من ازجوجو مویز را خوندم
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت